معنی سرخورده و ناراحت

حل جدول

سرخورده و ناراحت

دمغ


سرخورده

ایس

پکر

آیس


ناراحت

مکدر

مضطرب و مشوش

پریشان، آشفته، آزرده

لغت نامه دهخدا

ناراحت

ناراحت. [ح َ] (ص مرکب) در تداول، ناآرام. بی آرام. که آرام و مطیع نیست. آشوب طلب. فتنه انگیز. طاغی. سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست. که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت. لباس ناراحت.

فرهنگ عمید

ناراحت

غمگین،
مضطرب، پریشان،
فاقد راحتی و آسایش،
خشمگین، عصبانی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناراحت

آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مشوش، مضطرب، مضطرب، ناآرام،
(متضاد) آرام، راحت

فرهنگ فارسی هوشیار

ناراحت

بی آرام، فتنه انگیز، طاغی

فارسی به آلمانی

ناراحت

Durcheinanderbringen, Rückschlag (m), Stören, Unkrempeln

فرهنگ معین

ناراحت

آن چه که در آن راحت وآسایش نیست، ناآرام، آشوب طلب، مضطرب، پریشان. [خوانش: (حَ) [فا - ع.] (ص.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ناراحت

آزرده، اندوهگین، ناسوده، نژند

فارسی به عربی

ناراحت

انزعاج، زمن، غیر مناسب، متململ، مزعج، مشاکس، مضطرب

معادل ابجد

سرخورده و ناراحت

1741

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری